هلیاهلیا، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

خاطرات شیطونک من

اولین دندون شیطونک من

اردیبهشت ۸۹ تو ۷ ماهت شده بود وما برای استراحت به شمال سفر کردیم وتو برای اولین بار دریا رو دیدی وماسه بازی کردی. هوا خیلی سرد بود ولی فوق العاده بود . یه شب شام رفته بودیم رستوران که یکدفعه متوجه یه چیز سفید رنگ روی لثه ات شدم . اولش فکر کردم آفت زده اما وقتی دقت کردم یه دندون کوچولو و خوشگلو دیدم اواخر همون ماه دندون دومت هم در اومد.تازه دیگه چهاردستو ژا هم راه میرفتی و کمی بلند میشدی . روز به روز شیطون تر میشدی   ...
16 دی 1390

بد قلقی های شیطونک مامان

  ۹ ماهه بودی که بدقلقی هات شروع شدن .اشتهات خیلی بد شده بود و به جز شیر چیزی نمیخوردی .مدام هم گریه میکردی وبیتاب بودی. فقط دوست داشتی توبغل مامان باشی و وابستگیت خیلی زیاد شده بود . اجازه ۵ دقیقه استراحت هم به من نمیدادی . دیگه حسابی کم آورده بودم . دکتر هم بردمت ولی چیزیت نبود . وزنت اصلا اضافه نمیشد ، حتی ۵۰۰ گرم هم کم کرده بودی . دکترت گفت باید شیرت و قطع کنی و بهش شیر خشک بدی .وای! انگار دنیا روی سرم خراب شده بود . هر کاری کردم شیر خشک نخوردی . دیگه طاقت نیاوردم و به حرف دکترت گوش ندادم و دوباره بهت شیر دادم . به هر حال به کمک تجربه عمه خودم دلیل بیتابی های توروپیدا  کردم . وروجک دندونهای بالاییت دا...
16 دی 1390

تولدت مبارک

  حالا دیگه یک سالت شده بود و از همیشه شیطون تر و خواستنی تر بودی . فقط به خاطر مریضیت حسابی لاغر شده بودی . ما برات یه جشن کوچولو گرفتیم که خیلی هم خوش گذشت وتو هم حسابی رقصیدی و بازی کردی .تازه کلی هم کادوهای خوشگل گرفتی . عزیز دلم تولدت مبارک . امیدوارم هر سال تولدت و در کنار هم با سلامتی و خوشبختی جشن بگیریم.   ...
16 دی 1390
1